یادداشتهای یک دیوونه واقعی!



تا حالا عدد یکو دوست داشتم

چون میگفتم خدا یکیه

ولی حالا چند روزه نظرم

نسبت به دو هم عوض شده

غیر اون چیزایی که میدونین و

گفتن نداره.

ازین بابت میگم که چند روزه

وقتی وبلاگمو نگاه میکنم و

آمار آنلاین 2 را نشون میده

و ببخش خدا

چه غم انگیزه 1.


هر روز که می‌گذرد

                       تکه‌تکه‌ام می‌کند

 می‌نشینم

تکه‌های خودم را جمع می‌کنم

                        کنار هم می‌چینم

می‌بینم تکه‌ای گم شده

 

هر روز که می‌گذرد

                 سبک‌تر می‌شوم

 زمانی اگر

           تکه‌های گم‌شده را پیدا کردی

                                          کنار هم بچین

او باید من باشم

باقی پازل بی‌معنایی بود

                          که در آن

بازیگر و بازیچه را

                       از هم نمی‌شناختی

 شهاب مقربین


پله ها در پیش رویم، یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد

خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن :

تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد

اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار

زیر پایم ، ناگه از خواب قرون بیدار شد

مرغ دست آموز خوش خوان ، کرکسی شد لاشه خوار

و آن غزال خانگی ، برگشت و گرگی هار شد

گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت

بس که در گلشن شبیخون خزان ، تکرار شد

تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا

جا به جا در باغ ویران ، هر درختی ، دار شد

زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر

کان دل پر آرزو ، از آرزو بیزار شد

بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان

گرچه بر وی کوبه های مشتمان ، رگبار شد

زَهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ

ورنه جام روزگار از شوکران ، سرشار شد

 حسین منزوی


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

خرید آموزش بیسیک فور اندروید دانلود فیلم کلیپ آموزشی روزمَـرگیـ .. . می نویسم و پرواز میکنم گوارش معرفی دندانپزشک Daniel اندکی سایه